تاریخ عیلام
ایلامیان یا عیلامی ها مجموعه اقوامی بودند که از هزاره چهارم تا هزاره نخست پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب باختری پشته ی ایران فرمانروایی داشتند.
ایلامیان یا عیلامی ها مجموعه اقوامی بودند که از هزاره چهارم تا هزاره نخست پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب باختری پشته ی ایران فرمانروایی داشتند.
بر حسب تقسیمات جغرافیایی سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین های خوزستان، فارس، ایلام و بخش هایی از استان های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می شد.
ایشان نه آریایی بودند و نه سامی و زبانشان زبانی تک خانواده است. بعنی خویشاوندی آن با هیچ خانواده زبانی در جهان اثبات نشده است. ولی برخی از دانشمندان زبان آنها را با زبان دراویدیان هند هم خانواده می دانند.
ایلامیان فاقد خصوصیت هایی بودند که بتوان نام امپراتوری را برای گستره فرمانروایی ایشان به کار گرفت. امپراتوری، بیشتر به نظام سیاسی گفته می شود که توانسته باشد، مردمان متفاوت و متعدد را در یک واحد سیاسی، هماهنگ سازد و آنها را زیر چیرگی یک نظام مرکزی درآورد. در صورتی که پادشاهی ایلام در اوج برتری اش، سیادتی زودگذر بر بخش هایی از میان دو رود (بین النهرین) داشته و حتی تمامی پهنه سرزمین ایران آن روزی را هم شامل نمی شده است. هر چند پادشاهی ایلام اتحادی از ایلات و طوایف منطقه را شامل می شد، اما چنین اتحادی لزوما" به معنی امپراتوری نبوده، خواننده را به دچار اشتباه می سازد.
گفتنی است که اطلاعات ناقص ما از جغرافیای تاریخی ایلام، ناشی از کمبود مدارک و اسناد مکتوب و نیز عدم آشنایی با تمامی سرزمین های این پادشاهی است. و هنوز هم نمی توان مکان دقیق شمار اندک شهرهای ایلامی را که در متون کهن از آنها یاد رفته، به درستی تعیین نمود. از سوی دیگر گستردگی جغرافیایی ایلام در منابع باستان، با توجه به شرایط سیاسی و رویکرد نویسندگان باستان، همواره به یکسان یاد نشده است، و این که نویسنده از میان دو رود، شوش یا زاگرس بوده باشد، به تفاوت حدود این قلمرو را ذکر کرده اند. البته نوشتار و نقش های برجسته به دست آمده، حضور ایلام را در سرتاسر خوزستان، از جنوب تا لیان و از خاور تا انشان نشان می دهد ؛ در عین حال، هرگاه ایلامی ها قدرت و فرصتی یافته اند، نقشی را در سیاست میان دو رود هم ایفا نموده اند و حتی بر بخش هایی از آن سرزمین، اگر چه کوتاه مدت، فرمان راندند.
مناطق ایلامی مرتفع به خوبی شوش شناخته شده نیستند، زیرا بررسی و حفاری در این مناطق تنها در چند ساله اخیر است که اندکی قوت گرفته و به صورت منظم و علمی دنبال شده است؛ هم از این رو، در این مقاله ها تأکید کلی بر فرهنگ ایلامی، مختص به فرهنگ جلگه خوزستان و به ویژه شوش دارد.
در سنگ نبشته های دوران هخامنشی از انشان با عنوان انزان یاد شده است، اما بابلی ها و آشوری ها هنوز هم آن سرزمین علام می خواندند. هخامنشیان چون با ایالت اوژ (هوز) که قسمتی از کهکیلویه امروزی را شامل می شده همجوار بوده اند، سرزمین عیلام را به نام اوژ می خواندند و به همین سبب در متن پارسی سنگ نبشته های آنان هم هر جا که سخن از این سرزمین رفته، به صورت اوژ ثبت است. این واژه در نوشتار های ایلامی به دو صورت خوز و اوز خوانده می شده است.
مورخان یونانی گفته اند که در ناحیه خاوری شهر کنونی اهواز، مردمانی به نام اوکسی ساکن بوده اند. این واژه، یونانی شده «اوژ» است.
در زبان پهلوی، وازه «اوژ» پارسی به صورت «هووج» تلفظ شده است.
در زبان ایرانی باستانی تغییر حرف "ه" به "خ" معمول بوده که نمونه های آن را می توان در «هور زمیه» = خوارزم و «هور» = خور(شید) دید.
امروزه، نام های هالتامتی و اوژ، در واژگان ایالاتی چون ایلام و خوزستان (به معنی سرزمین خوز ها) نگاه داشته شده است.
«آوان» در سراسر دوره نخستین تاریخ، سرآمد شهرهای خاور زمین بود. شوش در آن زمان تنها از اهمیت تجاری برخوردار اما، سرنوشت سیاسی آن گره ای سخت با سرنوشت آوان خورده بود.
«آوان» همچنین یکی از شهرهای کهن ناحیه عیلام بوده که موقعیت آن بدست نیامده است؛ برخی بر این باورند که در شمال شهر شوش یا حتی در جنوب لرستان، نزدیک دزفول قرار داشته است.
دودمان آوان، نخستین دومان دوره تاریخی عیلام است. «پلی» (Peli) این دودمان را در ۲.۴۷۴ ق.م پی افکند. جانشینان او را که همگی عیلامی خالص بودند، تنها به نام می شناسیم. «تاتا»، «اوکو تاهش»، «هی شود»، «شوشون تارنا»، «ناپی ایلخوش» و «کیکو سیمه تمتی». البته این ها برای ما چیزی مگر مشتی اسم نیستند.
اما با هشتمین پادشاه از این دودمان، یعنی «لوهی ایشان»، و نیز جانشین او «هیشپ راتپ»، برای نخستین بار به روشنایی کامل تاریخ عیلام گام می نهیم. زیرا این دو پادشاه، هم دوره با یکی از جالب ترین شخصیت های روزگار باستان، یعنی «سارگن»، پادشاه اکّد (۲.۳۳۴ ۲.۲۷۹ق.م) بودند.
او در پی دو حمله به کوهنشینان عیلامی، شهرهای بسیاری را به تسخیر خود درآورد. این گونه به نظر می رسد که «لوهی ایشان» شاه آوان، در جنگ با سارگن اکّدی کشته شده باشد، زیرا کمی بعد، «هیشپ راتپ» را می بینیم که خراجگذار جنگاور اکّد شده است و از آنجا که یک استوانه از سارگن در شهر شوش یافت شده است می توان گفت که شاید این شهر نیز به تسخیر پادشاه اکّد درآمده بود.
پس از درگذشت سارگن، دولت آوان نیز همچون دیگر شهر دولت ها، در برابر «ریموش» شاه تازه اکّد (۲.۲۷۹ ۲.۲۷۰ق.م)، شورش کرد. کوهنشینان اگرچند در برابر ریموش دلیرانه درایستادند، اما او نیز همچون سارگن، فاتحی بزرگ بود و سرانجام توانست همه شورش ها را فرونشاند و حتی شوش نیز به دست رزم آوران ریموش افتاد.
احتمال دارد که «هِلو» شاه بعدی دودمان آوان، بمنظور رویارویی با قدرت امپراتوری اکّد، به «انشان» و «شریهوم» لشکر کشیده باشد، زیرا «مانیشتوسو» سوّمین شاه اکّد (۲.۲۷۰ ۲.۲۵۵ق.م)، سپاهیان خود را به آن ناحیه فرستاد، و «هِلو» شاه شکست خورده عیلام را به اکّد برد.
در دوران پادشاهی «نارام سین» شاه اکّد (۲.۲۵۵ ۲.۲۱۸ق.م)، شوش که همواره تحت تأثیر تمدّن سومر بود، به سرعت زیر تأثیر اکّد قرار گرفت؛ در این دوره، زبان اکّدی تا اندازه ی زیادی جای زبان عیلامی را می گیرد و حتی نام های افراد نیز به طور عمده، سامی می شود.
در دیگر نواحی عیلام بزرگ، زبان و فرهنگ بومی دست نخورده به جا ماند و دلیل آن، پیمانی است میان یک پادشاهی بومی، به احتمال زیاد «هیتا» شاه بعدی آوان، با «نارام سین»، که به زبان عیلامی نوشته شده است. این پیمان با یاری از خدایان گوناگون آغاز می شود و در پی آن، سوگندی می آید که متن آن چنین است: «دشمن نارام سین دشمن من، دوست نارام سین دوست من است». فرمانرای عیلامی آشکارا تابعیت خود از پادشاه اکّد را می پذیرد.
نارام سین که می دانست خدمت صادقانه در طی سال های دراز را چگونه پاداش دهد، «انام مونه»، شخصی را که پیش از آن تنها ایشاکو (فرماندار) ی شوش بود، «شاکاناکو» (فرمانروا) ی عیلام گرداند. شاید مقامی که وی رها کرده بود (فرمانداری شوش)، به دست عیلامی شایسته و با کفایتی به نام «پوزور اینشوشیناک» افتاده باشد. این شاهزاده که دوست داشت خداونان خویش را خشنود سازد، در آغاز سنگ نبشته های خود را به زبان اکّدی می نوشت، اما چندان نگذشت که در کنار زبان اکدی، زبان پیش از عیلامی را نیز به کار بست.
پس از چندی، شاید با مرگ یا برکناری «انام مونه»، پوزور اینشوشیناک را در مقام شاکاناکوی عیلام می بینیم. این سمت تازه که افزایش قدرت وی را نیز در پی داشت، او را به دست زدن به فتوحات خارجی کشاند. دور نیست که وی به نارام سین اعلام کرده که تنها به مطیع ساختن دست نشاندگانی می پردازد که از اطاعت خداوند اکّد سرپیچیدند.
او خود می گوید که چون «کیماش» و «هورتوم» به جنگ با او پرداختند، وی آنان را بشکست و «هوپ شانا» را را غارت کرد. از این رو به احتمال فراوان نارام سین فردی احتیاط کار بوده زیرا پوزور اینشوشیناک وارد سرزمین هایی شده بود که دست کم، به طور اسمی در قلمرو شاه اکّد قرار داشت. فرمانروای عیلام همچنین مدعی است که سی شهر دیگر را بگشود. از این شهر ها به «کاشِن» اشاره می کند که نخستین اشاره تاریخی به سرزمین کاسی ها است و «گوتو»، که به طور مسلم به تماس با گوتیان اشاره دارد.
غنایمی که از شهر های تسلیم شده گرفته می شد، شوش را توانگر ساخت و او، نیایشگاه تازه ای برای اینشوشیناک، خدای شهر شوش ساخت.
هنگامی که در اکّد، نارام سین جای خود را به «شارکالیشاری» (۲.۲۱۸ ۲.۱۹۳ق.م) داد، فرمانروای عیلام با یک کینه جویی اعلان استقلال کرد. او با «زاهارا» یعنی سرزمینی که در گذشته، عیلام و براهشی را در برابر ریموش یاری داده بود، متحد گردیده و در آغاز پادشاهی شارکالیشاری، به سرزمین اکّد تاختن اورد. سپاهیان او تنها پس از رخنه در ناحیه «اوپیس» (در مرکز اکّد)، پس رانده شدند. پوزور اینشوشیناک که از این پیروزی جانی گرفته بود زیرا به سلامت بازگشتن از سرزمین پادشاه اکّد، شاه چهار بخش جهان را نمی شد کمتر از پیروزی دانست، بیدرنگ بعنوان جانشین «هیتا»، تاج شاهی اوان را بر سر نهاد.
در این میان، گوتیان نیز سر به شورش برداشتند. آنان نیز با نیرویی که درایستان در برابر آن امکان نداشت، به سرزمین های سومر و اکّد هجوم اوردند. شارکالیشاری دلیرانه کوشید تا جلوی این موج را بگیرد، اما کوشش های او سودی نبخشید و او خود، شکار گوتیان شد.
مقارن این روزها، عیلامیان و دودمان «آوان» نیز از صحنه تاریخ خاورزمین بیرون می روند. پوزور اینشوشیناک دوازدهمین و آخرین پادشاه آوان بود و با زوال ناگهانی او، این سرزمین در تاریکی فرو رفت. چنین می نماید که عیلام نیز همانند سومر و اکّد زیر موج گوتیان فرو رفته باشد.
همزمان، بوجود آمدن دولتی نیرومند در باختر عیلام، یعنی دودمان سوّم اور، تا مدّتی اجازه هر گونه قدرت نمایی را از دودمان سیماش و دیگر عیلامیان می گرفت. تاخت وتاز های شولگی دوّمین شاه دودمان سوّم اور (۲.۰۹۵ ۲.۰۴۷ق.م) به سرزمین های عیلامی، در عمل آنها را خراجگذار و تسلیم دولت اور ساخت و حتی شوش و انشان به طور کامل زیر فرمان شاه اور بودند و می توان گفت که عیلام، به تمام معنی یکی از ولایات اور گردید.
تنها در دوران پادشاهی «گیمیل سین» (۲.۰۳۸ ۲.۰۲۹ق.م) چهارمین شاه دودمان سوّم اور بود که سیماش توانست بعنوان یک دولت مستقل، به رونق و شکوفایی خود ادامه دهد. در این سرزمین، در پی «گیرنامه»، «تازیتا ی یکم»، «اباراتی»، و «تازیتا ی دوّم» به پادشاهی رسیده بودند.
«انبی لوهان» پادشاهی بعدی سیماش، هم دوره با «اِبی سین»، واپسین شاه دودمان سوّم اور (۲.۰۲۹ ۲.۰۰۴ق.م) بود. ناتوانی اِبی سین از یک سو و سربرافراشتن دودمان های محلی نیرومند در سومر و اکّد و عیلام از سوی دیگر، موجب زوال قدرت دودمان سوّم اور گشته بود. در ۲.۰۰۷ ق.م، انبی لوهان از سیماش رهسپار زمین های پست عیلام شد و وارد شوش گردید. اِبی سین همچون پادشاهی راستین به رویارویی مهاجم شتافت و او را شکست داد. او پس از این پیروزی می گوید که در یک روز سرزمین «اواک»، و شهر های «آدامدون» و «شوش» را از پای درآورد و انبی لوهان را به اسارت گرفت.
اما نادیده گرفتن وجود سیماش نیز ممکن نبود. پادشاه بعدی آن به نام «کینداتو» باری دیگر شورش کرد. شوش را بگرفت و سلطه او مطلقه و استبدادی بود. اما وی تدبیر ماهرانه ای اندیشید و پیش از همه، به قربانی کردن برای خدای محلی اقدام نمود. دبیران بعدی می گویند که وی از سر دینداری و پارسایی، نیایشگاه اینشوشیناک را بازسازی کرد. در این میان، سرزمین های دیگری را که در گذشته زیر سلطه اور بودند به سوی خود کشاند. برای نمونه، «هوهونوری» از فرمان اِبی سین سرباز زد. کینداتو سزمین هوهونوری را «کلید گشودن سزمین عیلام» و در جای دیگر «کلید گشودن سرزمین انشان» می نامد.
سرانجام مردم عیلام، یا انشان و سیماش، به اور تاختند، و اِبی سین، واپسین پادشاه اور را همراه با خدایش ناننار، به انشان بردند (۲.۰۰۴ ق.م).
نمی دانیم کینداتو از این پیروزی چه غنیمتی آورد. نام او چنان به سرعت از یاد آیندگان رفت که افتخار فتح او را انکار کردند و ویران سازی اور را به دیگری نسبت دادند.
در سیماش کینداتو تسلیم «ایدادو ی یکم» شد. ایدادو به احتمال فراوان دوره کار خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرد؛ سپس هم ایشاکوی شوش و هم شاکاناکوی سرزمین عیلام گردید و سپس، به عنوان شاه سیماش یا چنانکه خود می گوید، «شاه سیماش و عیلام» دست یافت.
با سقوط پادشاهی اور، شهر کشور های کوچک سومری، آن استقلال محلی را که پیش از وحدت این سرزمین به دست دولت اور از آن برخوردار بودند، بازیافتند. یکی از این پادشاهی ها، دولت شهر «ایسین» بود. «گیمیل ایلیشو» جانشین بنیان گذار دودمان ایسین (۱.۹۸۵ ۱.۹۷۵ق.م) به ما می گوید که «ناننار»، خدای شهر اور را از انشان بازآورد. وی نمی گوید که آیا این کار را با توسل به نیروی نظامی انجام داده یا به تدبیر سیاست، اما در همان روزها، در سیماش، کینداتو تسلیم ایدادو می شود.
ایدادو اینشوشیناک به احتمال فراوان دوره کار و فعالیت خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرده بود. سپس هم ایشاکوی شوش و هم شاکاناکوی سرزمین عیلام گردید و سرانجام، بعنوان ایدادو ی یکم، شاه سیماش یا چنانکه خود می گوید «شاه سیماش و عیلام» گردید.
«تان روخوراتیر» (۱.۹۹۰ ۱.۹۷۰ق.م) پسر ایدادو نیز، دوره فعالیت خود را در مقام ایشاکوی شوش آغاز کرد و سرانجام هشتمین شاه سیماش شد. او با ازدواج با «مِکوبی»، دختر «بیلاما» ایشاکوی اِشنوننا (ح. ۱.۹۷۵ ۱.۹۶۰ق.م)، بیدرنگ وارد زندگی و دسیسه های سیاسی سومر شد.
نهمین شاه سیماش «اباراتی دوّم» (۱.۹۷۰ ۱.۹۶۰ق.م) بود که به احتمال او نیز با پشت سر گذاشتن مناصب پایین تر به پادشاهی رسید. پس از او، «ایدادو ی دوّم» (۱.۹۶۰ ۱.۹۲۹ق.م) پسر تان روخوراتیر، از بخت بهتری برای پادشاهی برخوردار بود. او نیز زندگی سیاسی اجتماعی خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرده بود.
در این میان، پادشاه نیرومندی به تخت یکی از چندین پادشاهی ناحیه سومر و اکّد برآمده بود. او «گونگونوم» (۱.۹۳۳ ۱.۹۰۶ق.م)، شاه لارسا بود. او پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ برای کشورگشایی رهسپار شمال خاوری شد. در این ناحیه، شهر «دِر» هنوز از استقلال برخوردار بود. گونگونوم به سرعت بر «آنوموتابیل» پادشاه آن شهر پیروز شد و او ره به مرتبه شاکاناکو فرود اورد و سپاهیان دِر را به لشکریانی که خود از لارسا آورده بود ملحق ساخت.
در سال ۱.۹۲۹ ق.م، گونگونوم برای ویران کردن شهر «باشیمو»، در کوههای خاوری رخنه کرد. این اقدام، یک حمله سرراست به ایدادو ی دوّم شاه سیماش بود.
از انگیزه هایی که این جنگ را برانگیخت چیزی نمی دانیم. اما انگیزه این جنگ هر چه بود، این قدر پیداست که بهنگامی که گویا پادشاهی سیماش در اوج توانایی بود، این جنگ پی آمدهای ناگواری برای عیلام به بار آورد.
کتیبه اکّدی آنوموتابیل شاکاناکوی دِر که در ۱.۹۲۷ ق.م نوشته شده است می گوید که چطور گونگونوم، مردم انشان، عیلام و سیماش را گردن زد، و چگونه براهشی را ویران ساخت. خود ایدادو شاه سیماش ناگهان ناپدید می گردد.
همه این ها چنان بسرعت روی داد که در دوره های بعدی بسیاری از دبیران عیلام درباره آنها حیران و سردرگم ماندند. آنان، نام دو پادشاه را که تصور می رفته پس از ایدادو ی دوّم به تخت برآمده باشند به دست می دهند. این دو پادشاه یکی «ایدادو ناپیر» (ایدادو خداست) و دیگر «ایدادو تمتی» (ایدادو خداوند است) بودند. اما از ظاهر این نام ها به طور کامل پیداست که نام هایی ساختگی اند. در اثبات دروغ آن دبیران عیلامی که در کوششی میهن دوستانه، اما با تحریف تاریخ، می خوایتند چنان فرانمایند که دودمان شاهی همچنان به فرمانروایی ادامه می دهد، لوحی در شوش پیدا شده که آغازگاه تاریخگذاری شانزدهمین سال پادشاهی گونگونوم در سال ۱.۹۱۶ ق.م بر آن نقش بسته است. هیچ توضیحی نمی توان داد مگر آنکه گونگونوم فرمانروای لارسا، ایدادو شاه سیماش را در جنگ بشکست و بکشت، و شوش را ضمیمه قلمرو امپراتوری رو به رشد خود کرد.
بدین ترتیب پادشاهی عیلام بسرعت فروپاشید، دودمان سیماش برافتاد، و بخشی از عیلام زیر سلطه بیگانه درآمد.
اکنون با عیلامی مغرور دیدار می کنیم که حتی هنگامی که سرزمین خودش سراسر اشباغ از فرهنگ سومری بود، سرزمین سومر را در تصرف خویش نگه داشت.
تاخت و تاز های اَموری ها به میان دو رود (میانه سده بیست و یکم ق.م)، تهاجم «ایلو شوما» شاه آشور (ح. ۱.۹۰۵ ۱.۹۰۶ق.م) به سرزمین سومر، پایه گذاری دودمان نخست بابل (۱.۸۹۴ ق.م)، نبردهای پی در پی پادشاهان بابل و لارسا با اَموری ها، موجب آشوب و اغتشاش در میان دو رود شد.
این آشوب و اغتشاش در ناحیه میان دو رود باری دیگر به عیلام آزادی کامل داد؛ و در این سرزمین، دودمانی به قدرت رسید که به اندازه دودمان نخست بابل، که آوازه ای بلند دارد، دوام آورد و به تقریب، به اندازه آن اهمیت داشت. این دودمان را «اباراتی» پی افکند (۱.۸۶۵ ق.م)؛ لقب کامل اوف «شاه انزان و شوش» بود و این دودمان را به نام پایه گذار آن، «دودمان اباراتی» می نامیم.
«شیلهاها» استفاده از لقب دیگری به نام «آدا» (پدر) را نیز آغاز کرد. بیگمان این لقب به رابطه پادشاه با مردم عیلام اشاره دارد. لقب سوّم، یعنی «شاه» بر شخصی که از سوی عیلام به حکومت شهرهای سومری منصوب می گشت، گفته می شد.
همچنین مناصبی چون «سوکل عیلام و سیماش» و «سوکل شوش» را نیز برقرار ساخت. واژه سوکل به معنی «وزیر» یا «تام الاختیار» است؛ و چون شوش شهری اکّدی شده بود، سوکل آن کمترین اهمیت را در قلمرو سرزمین عیلام داشت. با این همه او می توانست امیدوار باشد که به قدرت برسد؛ زیرا شیلهاها سیاست نزدیک شدن گام به گام به تاج و تخت را که در دوره های گذشته رواج داشت، بار دیگر برقرار ساخت. با درگذشت «سوکل ماه»، سوکل عیلام و سیماش خود سوکل ماه می گردید؛ سوکل شوش که اغلب وی را شاه شوش نیز می نامیدند، تا سمت سوکل عیلام و سیماش بالا می رفت و از سوی سوکل ماه، سوکل تازه ای برای شوش انتخاب می گردید. این شخص نیکبخت که به احتمال عضو فرودستی بوده است، با این گزینش سوکل ماه احتمال داشت بی آنکه کمتری خطری متوجه او شود، به تاج و تخت شاهی برسد.
در دوران پادشاهی «شیلهاها»، «شیروک دوه» سوکل عیلام و سیماش و «شیموت وارتاش» سوکل شوش بود.
در سرزمین سومر، این نه «شیلهاها» بلکه پسرش «کودورمابوک» بود که بلند آوازه گردید. این عیلامی در حدود ۱.۸۴۰ ق.م در شهر «اموتبال» از نواحی اطراف «لارسا» مسکن گزید و استقلال آن شهر را تهدید کرد. «سین ایقیشام» که تازه پادشاهی خود را در لارسا آغاز کرده بود کوشش چندانی در مبارزه علیه «کودورمابوک»، بمنظور اخراج وی از «اموتبال» نکرد، اما سال بعد به او حمله نمود.
تهاجم شاه لارسا با حمله به نواحی «کا ایدا» و «نازاروم» آغاز گردید (۱.۸۳۹ ق.م). کودورمابوک برای تلافی تهاجم «سین ایقیشام» با دولت ایسین که «زامبیا» (۱.۸۳۶ ۱.۸۳۳ق.م) بر آن پادشاهی می کرد متحد گردید، «سین ایقیشام» در جنگ شکست خورد (۱.۸۳۵ ق.م) و کودورمابوک از سوی دولت عیلام، شخصی به نام «سیلی اَدَد» را به عنوان فرماندار لارسا تعیین کرد.
تنها یک سال بعد (۱.۸۳۴ ق.م) شاید چون «سیلی اَدَد» جرئت ورزید که در قواعد تاریخگذاری خود را «شاه» بخواند، بیدرنگ از مقام خویش برکنار گردید و «واراد سین» پسر کودورمابوک به جای او بر تخت شاهی لارسا نشانده شد. چند سالی پسر به طور اسمی پادشاه بود اما اختیار واقعی در دست پدر بود.
در سال ۱.۸۳۲ ق.م، «کازالو» و ناحیه مجاورش «موتیبال» مورد تهاجم لارسا قرار می گیرند، و «سابیوم» پادشاه بابل (۱.۸۴۴ ۱.۸۳۰ق.م)، «کازالو» را می گشاید. این رویداد از اهمیت زیادی برخوردار است. چرا که یا باید گفت «سابیوم» متحد عیلامیان در برابر خطر مشترک آمورویی ها بوده و یا آنکه دست نشانده عیلامیان بوده است. پس از آن کودورمابوک خود گزارش می دهد که چگونه سپاهیان کازالو و اموتبال را به دم تیغ سپرد و موجودیت کازالو را که در جنگ بشدت آسیب دیده بود تضمین کرد.
از سال ۱.۸۳۱ ق.م، کودورمابوک به ناگاه از صحنه سیاست لارسا ناپدید می گردد. شاید وی را پس از درگذشت شیلهاها به عیلام فراخواندند؛ اما با به تخت نشستن خودبخودی «شیروک دوه» بر مسند سوکل ماه عیلام، و «شیموت وارتاش» بر سریر سوکل عیلام و سیماش، دیگر به حضور او نیازی نبود. شاید به او برای نامگذاری سوکل تازه شوش، «سیوه پالار هوپاک» نیاز داشتند، اما این حق نیز تنها به سوکل ماه تازه تعلق داشت. به هر تقدیر، در سراسر دوازده سال یاقیمانده پادشاهی وارادسین در لارسا، کارها همه به دست پسر سپرده شد.
درباره پادشاهی «شیروک دوه» (۱.۸۳۰ ۱.۸۱۰ق.م) اطلاعی در دست نیست. اما چنین می نماید که «شیموت وارتاش» سوکل عیلام و سیماش در سمت خود درگذشت؛ «سیوه پالار هوپاک» ترفیع مقام یافته جانشین او شد، و «کودوزولوش یکم» نیز سوکل شوش گردید.
با درگذشت وارادسین (۱.۸۲۲ ق.م) در لارسا، فرزند دیگر کودورمابوک به نام «ریم سین» پادشاه لارسا می گردد (۱.۸۲۲ ۱.۷۶۳ق.م). پادشاهی شصت و یک ساله ریم سین نشان می دهد که بهنگام نشستن بر تخت شاهی بیگمان کودکی خردسال بوده؛ و کودورمابوک، با به تخت نشستن او، باری دیگر در صحنه سیاست آشکار می گردد و ارتباط او با ریم سین، حتی استوارتر از رابطه اش با وارادسین بوده است.
در این میان، در سرزمین سومریان، «ریم سین» عیلامی، دست به کارهای بزرگی زد و علیه دولت شهرهای «اوروک»، «ایسین»، «بابل»، «راپیلوم» و «سوتیوم» وارد نبرد شد (۱.۸۰۷ ق.م). او مدعی است که بر همه آنها غلبه کرده است.
با غلبه «ریم سین» بر «نابی ایلیشو» که تازه پادشاهی خود را در اوروک آغاز کرده بود، شهر اوروک به تسخیر ریم سین درآمد و دولت آن سقوط کرد (۱.۸۰۲ ق.م). پیروزی ریم سین بر ایسین (۱.۷۹۲ ق.م) فتح راستینی بود. اما وی، حمورابی را که در همان سال به تخت بابل برآمده بود به حساب نیاورد چرا این قانون بخش بیباک، پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ سیاست توسعه طلبی را آغاز کرده بود.
منبع: http://gahshomar.blogfa.com/
بر حسب تقسیمات جغرافیایی سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین های خوزستان، فارس، ایلام و بخش هایی از استان های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می شد.
ایشان نه آریایی بودند و نه سامی و زبانشان زبانی تک خانواده است. بعنی خویشاوندی آن با هیچ خانواده زبانی در جهان اثبات نشده است. ولی برخی از دانشمندان زبان آنها را با زبان دراویدیان هند هم خانواده می دانند.
ایلامیان فاقد خصوصیت هایی بودند که بتوان نام امپراتوری را برای گستره فرمانروایی ایشان به کار گرفت. امپراتوری، بیشتر به نظام سیاسی گفته می شود که توانسته باشد، مردمان متفاوت و متعدد را در یک واحد سیاسی، هماهنگ سازد و آنها را زیر چیرگی یک نظام مرکزی درآورد. در صورتی که پادشاهی ایلام در اوج برتری اش، سیادتی زودگذر بر بخش هایی از میان دو رود (بین النهرین) داشته و حتی تمامی پهنه سرزمین ایران آن روزی را هم شامل نمی شده است. هر چند پادشاهی ایلام اتحادی از ایلات و طوایف منطقه را شامل می شد، اما چنین اتحادی لزوما" به معنی امپراتوری نبوده، خواننده را به دچار اشتباه می سازد.
گفتنی است که اطلاعات ناقص ما از جغرافیای تاریخی ایلام، ناشی از کمبود مدارک و اسناد مکتوب و نیز عدم آشنایی با تمامی سرزمین های این پادشاهی است. و هنوز هم نمی توان مکان دقیق شمار اندک شهرهای ایلامی را که در متون کهن از آنها یاد رفته، به درستی تعیین نمود. از سوی دیگر گستردگی جغرافیایی ایلام در منابع باستان، با توجه به شرایط سیاسی و رویکرد نویسندگان باستان، همواره به یکسان یاد نشده است، و این که نویسنده از میان دو رود، شوش یا زاگرس بوده باشد، به تفاوت حدود این قلمرو را ذکر کرده اند. البته نوشتار و نقش های برجسته به دست آمده، حضور ایلام را در سرتاسر خوزستان، از جنوب تا لیان و از خاور تا انشان نشان می دهد ؛ در عین حال، هرگاه ایلامی ها قدرت و فرصتی یافته اند، نقشی را در سیاست میان دو رود هم ایفا نموده اند و حتی بر بخش هایی از آن سرزمین، اگر چه کوتاه مدت، فرمان راندند.
مناطق ایلامی مرتفع به خوبی شوش شناخته شده نیستند، زیرا بررسی و حفاری در این مناطق تنها در چند ساله اخیر است که اندکی قوت گرفته و به صورت منظم و علمی دنبال شده است؛ هم از این رو، در این مقاله ها تأکید کلی بر فرهنگ ایلامی، مختص به فرهنگ جلگه خوزستان و به ویژه شوش دارد.
ریشه شناسی
عیلامیان خود، سرزمینشان را هالتامتی می خواندند. اکدیان واژه هالتامتی را بر اساس قواعد زبان خود علامتو تلفظ می کردند و این واژه در تورات به صورت علام (Elam) نگاه داشته شده است. علامتو در زبان اکّدی به معنای سرزمین مرتفع است. در حقیقت سرزمین های نیمه کوهستانی غرب ایران که در بعضی جاها ارتفاع چندانی نیز از زمین نداشتند برای ساکنان جلگه های پست عراق کنونی سرزمین مرتفعی محسوب می شد. این نام تا سده ۱۳م پ.م به این ناحیه اطلاق می شده اما از آن زمان به بعد در سنگ نبشته های عیلامی و بومی آن را "انشان سوسنکا" یا سرزمین "انشان و شوش" نامیده اند؛ علت پیدایش این نام به ظاهر به قدرت رسیدن حکومت ایالت انشان بوده که بر نواحی اطراف نیز استیلا یافته بود.در سنگ نبشته های دوران هخامنشی از انشان با عنوان انزان یاد شده است، اما بابلی ها و آشوری ها هنوز هم آن سرزمین علام می خواندند. هخامنشیان چون با ایالت اوژ (هوز) که قسمتی از کهکیلویه امروزی را شامل می شده همجوار بوده اند، سرزمین عیلام را به نام اوژ می خواندند و به همین سبب در متن پارسی سنگ نبشته های آنان هم هر جا که سخن از این سرزمین رفته، به صورت اوژ ثبت است. این واژه در نوشتار های ایلامی به دو صورت خوز و اوز خوانده می شده است.
مورخان یونانی گفته اند که در ناحیه خاوری شهر کنونی اهواز، مردمانی به نام اوکسی ساکن بوده اند. این واژه، یونانی شده «اوژ» است.
در زبان پهلوی، وازه «اوژ» پارسی به صورت «هووج» تلفظ شده است.
در زبان ایرانی باستانی تغییر حرف "ه" به "خ" معمول بوده که نمونه های آن را می توان در «هور زمیه» = خوارزم و «هور» = خور(شید) دید.
امروزه، نام های هالتامتی و اوژ، در واژگان ایالاتی چون ایلام و خوزستان (به معنی سرزمین خوز ها) نگاه داشته شده است.
دودمان آوان
عیلام از زمان های کهن روابط نزدیک با سومر داشت؛ روابطی که گاه دوستانه و زمانی خصمانه بوده است. دولت های کوچک عیلامی تقریبا همزمان با دولت های تازه سومر در هزاره سوّم پیش از میلاد پایه گذاری شدند. بسیاری از آنها را به نام می شناسیم؛ همچون: «آوان»، «آدامشول» (یا همان هالتامتی، به زبان عیلامی=عیلام)، «سیماش»، «باراخسه» یا «باراهشی»، «شوش» و ... .«آوان» در سراسر دوره نخستین تاریخ، سرآمد شهرهای خاور زمین بود. شوش در آن زمان تنها از اهمیت تجاری برخوردار اما، سرنوشت سیاسی آن گره ای سخت با سرنوشت آوان خورده بود.
«آوان» همچنین یکی از شهرهای کهن ناحیه عیلام بوده که موقعیت آن بدست نیامده است؛ برخی بر این باورند که در شمال شهر شوش یا حتی در جنوب لرستان، نزدیک دزفول قرار داشته است.
دودمان آوان، نخستین دومان دوره تاریخی عیلام است. «پلی» (Peli) این دودمان را در ۲.۴۷۴ ق.م پی افکند. جانشینان او را که همگی عیلامی خالص بودند، تنها به نام می شناسیم. «تاتا»، «اوکو تاهش»، «هی شود»، «شوشون تارنا»، «ناپی ایلخوش» و «کیکو سیمه تمتی». البته این ها برای ما چیزی مگر مشتی اسم نیستند.
اما با هشتمین پادشاه از این دودمان، یعنی «لوهی ایشان»، و نیز جانشین او «هیشپ راتپ»، برای نخستین بار به روشنایی کامل تاریخ عیلام گام می نهیم. زیرا این دو پادشاه، هم دوره با یکی از جالب ترین شخصیت های روزگار باستان، یعنی «سارگن»، پادشاه اکّد (۲.۳۳۴ ۲.۲۷۹ق.م) بودند.
او در پی دو حمله به کوهنشینان عیلامی، شهرهای بسیاری را به تسخیر خود درآورد. این گونه به نظر می رسد که «لوهی ایشان» شاه آوان، در جنگ با سارگن اکّدی کشته شده باشد، زیرا کمی بعد، «هیشپ راتپ» را می بینیم که خراجگذار جنگاور اکّد شده است و از آنجا که یک استوانه از سارگن در شهر شوش یافت شده است می توان گفت که شاید این شهر نیز به تسخیر پادشاه اکّد درآمده بود.
پس از درگذشت سارگن، دولت آوان نیز همچون دیگر شهر دولت ها، در برابر «ریموش» شاه تازه اکّد (۲.۲۷۹ ۲.۲۷۰ق.م)، شورش کرد. کوهنشینان اگرچند در برابر ریموش دلیرانه درایستادند، اما او نیز همچون سارگن، فاتحی بزرگ بود و سرانجام توانست همه شورش ها را فرونشاند و حتی شوش نیز به دست رزم آوران ریموش افتاد.
احتمال دارد که «هِلو» شاه بعدی دودمان آوان، بمنظور رویارویی با قدرت امپراتوری اکّد، به «انشان» و «شریهوم» لشکر کشیده باشد، زیرا «مانیشتوسو» سوّمین شاه اکّد (۲.۲۷۰ ۲.۲۵۵ق.م)، سپاهیان خود را به آن ناحیه فرستاد، و «هِلو» شاه شکست خورده عیلام را به اکّد برد.
در دوران پادشاهی «نارام سین» شاه اکّد (۲.۲۵۵ ۲.۲۱۸ق.م)، شوش که همواره تحت تأثیر تمدّن سومر بود، به سرعت زیر تأثیر اکّد قرار گرفت؛ در این دوره، زبان اکّدی تا اندازه ی زیادی جای زبان عیلامی را می گیرد و حتی نام های افراد نیز به طور عمده، سامی می شود.
در دیگر نواحی عیلام بزرگ، زبان و فرهنگ بومی دست نخورده به جا ماند و دلیل آن، پیمانی است میان یک پادشاهی بومی، به احتمال زیاد «هیتا» شاه بعدی آوان، با «نارام سین»، که به زبان عیلامی نوشته شده است. این پیمان با یاری از خدایان گوناگون آغاز می شود و در پی آن، سوگندی می آید که متن آن چنین است: «دشمن نارام سین دشمن من، دوست نارام سین دوست من است». فرمانرای عیلامی آشکارا تابعیت خود از پادشاه اکّد را می پذیرد.
نارام سین که می دانست خدمت صادقانه در طی سال های دراز را چگونه پاداش دهد، «انام مونه»، شخصی را که پیش از آن تنها ایشاکو (فرماندار) ی شوش بود، «شاکاناکو» (فرمانروا) ی عیلام گرداند. شاید مقامی که وی رها کرده بود (فرمانداری شوش)، به دست عیلامی شایسته و با کفایتی به نام «پوزور اینشوشیناک» افتاده باشد. این شاهزاده که دوست داشت خداونان خویش را خشنود سازد، در آغاز سنگ نبشته های خود را به زبان اکّدی می نوشت، اما چندان نگذشت که در کنار زبان اکدی، زبان پیش از عیلامی را نیز به کار بست.
پس از چندی، شاید با مرگ یا برکناری «انام مونه»، پوزور اینشوشیناک را در مقام شاکاناکوی عیلام می بینیم. این سمت تازه که افزایش قدرت وی را نیز در پی داشت، او را به دست زدن به فتوحات خارجی کشاند. دور نیست که وی به نارام سین اعلام کرده که تنها به مطیع ساختن دست نشاندگانی می پردازد که از اطاعت خداوند اکّد سرپیچیدند.
او خود می گوید که چون «کیماش» و «هورتوم» به جنگ با او پرداختند، وی آنان را بشکست و «هوپ شانا» را را غارت کرد. از این رو به احتمال فراوان نارام سین فردی احتیاط کار بوده زیرا پوزور اینشوشیناک وارد سرزمین هایی شده بود که دست کم، به طور اسمی در قلمرو شاه اکّد قرار داشت. فرمانروای عیلام همچنین مدعی است که سی شهر دیگر را بگشود. از این شهر ها به «کاشِن» اشاره می کند که نخستین اشاره تاریخی به سرزمین کاسی ها است و «گوتو»، که به طور مسلم به تماس با گوتیان اشاره دارد.
غنایمی که از شهر های تسلیم شده گرفته می شد، شوش را توانگر ساخت و او، نیایشگاه تازه ای برای اینشوشیناک، خدای شهر شوش ساخت.
هنگامی که در اکّد، نارام سین جای خود را به «شارکالیشاری» (۲.۲۱۸ ۲.۱۹۳ق.م) داد، فرمانروای عیلام با یک کینه جویی اعلان استقلال کرد. او با «زاهارا» یعنی سرزمینی که در گذشته، عیلام و براهشی را در برابر ریموش یاری داده بود، متحد گردیده و در آغاز پادشاهی شارکالیشاری، به سرزمین اکّد تاختن اورد. سپاهیان او تنها پس از رخنه در ناحیه «اوپیس» (در مرکز اکّد)، پس رانده شدند. پوزور اینشوشیناک که از این پیروزی جانی گرفته بود زیرا به سلامت بازگشتن از سرزمین پادشاه اکّد، شاه چهار بخش جهان را نمی شد کمتر از پیروزی دانست، بیدرنگ بعنوان جانشین «هیتا»، تاج شاهی اوان را بر سر نهاد.
در این میان، گوتیان نیز سر به شورش برداشتند. آنان نیز با نیرویی که درایستان در برابر آن امکان نداشت، به سرزمین های سومر و اکّد هجوم اوردند. شارکالیشاری دلیرانه کوشید تا جلوی این موج را بگیرد، اما کوشش های او سودی نبخشید و او خود، شکار گوتیان شد.
مقارن این روزها، عیلامیان و دودمان «آوان» نیز از صحنه تاریخ خاورزمین بیرون می روند. پوزور اینشوشیناک دوازدهمین و آخرین پادشاه آوان بود و با زوال ناگهانی او، این سرزمین در تاریکی فرو رفت. چنین می نماید که عیلام نیز همانند سومر و اکّد زیر موج گوتیان فرو رفته باشد.
دودمان سیماش
پس از فروپاشی قدرت گوتیان در میان دو رود (۲.۱۱۳ ق.م)، در سرزمین های عیلامی نیز که گویا از زیر سلطه بیرون رفته بودند، دودمان های محلی سربرآوردند. یکی از این دودمان ها، دودمان سیماش بود که «گیرنامه» آن را پی افکند.همزمان، بوجود آمدن دولتی نیرومند در باختر عیلام، یعنی دودمان سوّم اور، تا مدّتی اجازه هر گونه قدرت نمایی را از دودمان سیماش و دیگر عیلامیان می گرفت. تاخت وتاز های شولگی دوّمین شاه دودمان سوّم اور (۲.۰۹۵ ۲.۰۴۷ق.م) به سرزمین های عیلامی، در عمل آنها را خراجگذار و تسلیم دولت اور ساخت و حتی شوش و انشان به طور کامل زیر فرمان شاه اور بودند و می توان گفت که عیلام، به تمام معنی یکی از ولایات اور گردید.
تنها در دوران پادشاهی «گیمیل سین» (۲.۰۳۸ ۲.۰۲۹ق.م) چهارمین شاه دودمان سوّم اور بود که سیماش توانست بعنوان یک دولت مستقل، به رونق و شکوفایی خود ادامه دهد. در این سرزمین، در پی «گیرنامه»، «تازیتا ی یکم»، «اباراتی»، و «تازیتا ی دوّم» به پادشاهی رسیده بودند.
«انبی لوهان» پادشاهی بعدی سیماش، هم دوره با «اِبی سین»، واپسین شاه دودمان سوّم اور (۲.۰۲۹ ۲.۰۰۴ق.م) بود. ناتوانی اِبی سین از یک سو و سربرافراشتن دودمان های محلی نیرومند در سومر و اکّد و عیلام از سوی دیگر، موجب زوال قدرت دودمان سوّم اور گشته بود. در ۲.۰۰۷ ق.م، انبی لوهان از سیماش رهسپار زمین های پست عیلام شد و وارد شوش گردید. اِبی سین همچون پادشاهی راستین به رویارویی مهاجم شتافت و او را شکست داد. او پس از این پیروزی می گوید که در یک روز سرزمین «اواک»، و شهر های «آدامدون» و «شوش» را از پای درآورد و انبی لوهان را به اسارت گرفت.
اما نادیده گرفتن وجود سیماش نیز ممکن نبود. پادشاه بعدی آن به نام «کینداتو» باری دیگر شورش کرد. شوش را بگرفت و سلطه او مطلقه و استبدادی بود. اما وی تدبیر ماهرانه ای اندیشید و پیش از همه، به قربانی کردن برای خدای محلی اقدام نمود. دبیران بعدی می گویند که وی از سر دینداری و پارسایی، نیایشگاه اینشوشیناک را بازسازی کرد. در این میان، سرزمین های دیگری را که در گذشته زیر سلطه اور بودند به سوی خود کشاند. برای نمونه، «هوهونوری» از فرمان اِبی سین سرباز زد. کینداتو سزمین هوهونوری را «کلید گشودن سزمین عیلام» و در جای دیگر «کلید گشودن سرزمین انشان» می نامد.
سرانجام مردم عیلام، یا انشان و سیماش، به اور تاختند، و اِبی سین، واپسین پادشاه اور را همراه با خدایش ناننار، به انشان بردند (۲.۰۰۴ ق.م).
نمی دانیم کینداتو از این پیروزی چه غنیمتی آورد. نام او چنان به سرعت از یاد آیندگان رفت که افتخار فتح او را انکار کردند و ویران سازی اور را به دیگری نسبت دادند.
در سیماش کینداتو تسلیم «ایدادو ی یکم» شد. ایدادو به احتمال فراوان دوره کار خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرد؛ سپس هم ایشاکوی شوش و هم شاکاناکوی سرزمین عیلام گردید و سپس، به عنوان شاه سیماش یا چنانکه خود می گوید، «شاه سیماش و عیلام» دست یافت.
با سقوط پادشاهی اور، شهر کشور های کوچک سومری، آن استقلال محلی را که پیش از وحدت این سرزمین به دست دولت اور از آن برخوردار بودند، بازیافتند. یکی از این پادشاهی ها، دولت شهر «ایسین» بود. «گیمیل ایلیشو» جانشین بنیان گذار دودمان ایسین (۱.۹۸۵ ۱.۹۷۵ق.م) به ما می گوید که «ناننار»، خدای شهر اور را از انشان بازآورد. وی نمی گوید که آیا این کار را با توسل به نیروی نظامی انجام داده یا به تدبیر سیاست، اما در همان روزها، در سیماش، کینداتو تسلیم ایدادو می شود.
ایدادو اینشوشیناک به احتمال فراوان دوره کار و فعالیت خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرده بود. سپس هم ایشاکوی شوش و هم شاکاناکوی سرزمین عیلام گردید و سرانجام، بعنوان ایدادو ی یکم، شاه سیماش یا چنانکه خود می گوید «شاه سیماش و عیلام» گردید.
«تان روخوراتیر» (۱.۹۹۰ ۱.۹۷۰ق.م) پسر ایدادو نیز، دوره فعالیت خود را در مقام ایشاکوی شوش آغاز کرد و سرانجام هشتمین شاه سیماش شد. او با ازدواج با «مِکوبی»، دختر «بیلاما» ایشاکوی اِشنوننا (ح. ۱.۹۷۵ ۱.۹۶۰ق.م)، بیدرنگ وارد زندگی و دسیسه های سیاسی سومر شد.
نهمین شاه سیماش «اباراتی دوّم» (۱.۹۷۰ ۱.۹۶۰ق.م) بود که به احتمال او نیز با پشت سر گذاشتن مناصب پایین تر به پادشاهی رسید. پس از او، «ایدادو ی دوّم» (۱.۹۶۰ ۱.۹۲۹ق.م) پسر تان روخوراتیر، از بخت بهتری برای پادشاهی برخوردار بود. او نیز زندگی سیاسی اجتماعی خود را با سمت ایشاکوی شوش آغاز کرده بود.
در این میان، پادشاه نیرومندی به تخت یکی از چندین پادشاهی ناحیه سومر و اکّد برآمده بود. او «گونگونوم» (۱.۹۳۳ ۱.۹۰۶ق.م)، شاه لارسا بود. او پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ برای کشورگشایی رهسپار شمال خاوری شد. در این ناحیه، شهر «دِر» هنوز از استقلال برخوردار بود. گونگونوم به سرعت بر «آنوموتابیل» پادشاه آن شهر پیروز شد و او ره به مرتبه شاکاناکو فرود اورد و سپاهیان دِر را به لشکریانی که خود از لارسا آورده بود ملحق ساخت.
در سال ۱.۹۲۹ ق.م، گونگونوم برای ویران کردن شهر «باشیمو»، در کوههای خاوری رخنه کرد. این اقدام، یک حمله سرراست به ایدادو ی دوّم شاه سیماش بود.
از انگیزه هایی که این جنگ را برانگیخت چیزی نمی دانیم. اما انگیزه این جنگ هر چه بود، این قدر پیداست که بهنگامی که گویا پادشاهی سیماش در اوج توانایی بود، این جنگ پی آمدهای ناگواری برای عیلام به بار آورد.
کتیبه اکّدی آنوموتابیل شاکاناکوی دِر که در ۱.۹۲۷ ق.م نوشته شده است می گوید که چطور گونگونوم، مردم انشان، عیلام و سیماش را گردن زد، و چگونه براهشی را ویران ساخت. خود ایدادو شاه سیماش ناگهان ناپدید می گردد.
همه این ها چنان بسرعت روی داد که در دوره های بعدی بسیاری از دبیران عیلام درباره آنها حیران و سردرگم ماندند. آنان، نام دو پادشاه را که تصور می رفته پس از ایدادو ی دوّم به تخت برآمده باشند به دست می دهند. این دو پادشاه یکی «ایدادو ناپیر» (ایدادو خداست) و دیگر «ایدادو تمتی» (ایدادو خداوند است) بودند. اما از ظاهر این نام ها به طور کامل پیداست که نام هایی ساختگی اند. در اثبات دروغ آن دبیران عیلامی که در کوششی میهن دوستانه، اما با تحریف تاریخ، می خوایتند چنان فرانمایند که دودمان شاهی همچنان به فرمانروایی ادامه می دهد، لوحی در شوش پیدا شده که آغازگاه تاریخگذاری شانزدهمین سال پادشاهی گونگونوم در سال ۱.۹۱۶ ق.م بر آن نقش بسته است. هیچ توضیحی نمی توان داد مگر آنکه گونگونوم فرمانروای لارسا، ایدادو شاه سیماش را در جنگ بشکست و بکشت، و شوش را ضمیمه قلمرو امپراتوری رو به رشد خود کرد.
بدین ترتیب پادشاهی عیلام بسرعت فروپاشید، دودمان سیماش برافتاد، و بخشی از عیلام زیر سلطه بیگانه درآمد.
دودمان اباراتی
دیدیم که در روزگاران نخستین، قدرتی تواناتر از هر قدرتی که در سومر قرار داشت، به ظاهر در بلندی های عیلام حکومت می راند. پیدایش دودمانی در آوان را که هم دوره با پادشاهان اکّد بود دنبال کردیم و فروپاشی هر دو را پس از تهاجم سپاهیان گوتیوم پی گرفتیم. دیدیم که به موازات دودمانی که پس از سال های سخت و سیاه فرمانروایی گوتیان در اور واقع در سومر سربرآورد، دودمان دیگری در سیماش که سرزمینی عیلامی بود فرمانروایی داشت که سرانجام حکومت اور را برانداخت. پس از آن دیدیم که آخرین شاه سیماش خود اسیر یکی از پادشاهان سومر گردید و عیلام باری دیگر، فرمانگذار مهاجمی جنگجو شد.اکنون با عیلامی مغرور دیدار می کنیم که حتی هنگامی که سرزمین خودش سراسر اشباغ از فرهنگ سومری بود، سرزمین سومر را در تصرف خویش نگه داشت.
تاخت و تاز های اَموری ها به میان دو رود (میانه سده بیست و یکم ق.م)، تهاجم «ایلو شوما» شاه آشور (ح. ۱.۹۰۵ ۱.۹۰۶ق.م) به سرزمین سومر، پایه گذاری دودمان نخست بابل (۱.۸۹۴ ق.م)، نبردهای پی در پی پادشاهان بابل و لارسا با اَموری ها، موجب آشوب و اغتشاش در میان دو رود شد.
این آشوب و اغتشاش در ناحیه میان دو رود باری دیگر به عیلام آزادی کامل داد؛ و در این سرزمین، دودمانی به قدرت رسید که به اندازه دودمان نخست بابل، که آوازه ای بلند دارد، دوام آورد و به تقریب، به اندازه آن اهمیت داشت. این دودمان را «اباراتی» پی افکند (۱.۸۶۵ ق.م)؛ لقب کامل اوف «شاه انزان و شوش» بود و این دودمان را به نام پایه گذار آن، «دودمان اباراتی» می نامیم.
عیلام در اوج
اگر چند فتوحات «شیلهاها» (۱.۸۴۵ ۱.۸۳۱ق.م) پسر اباراتی بر ما ناشناخته است، اما نسلی در پی نسل دیگر تبار خود را به او می رساندند و خاطره فعالیت های او را یاد می کردند. او بود که شاهان کوچک محلی ساخت و بالاترین لقب در آن سرزمین را که از آن خود او بود، «سوکل ماه» (پیک برکشیده) خواند. این لقب اهمیتی بیش از «شاه» داشت که به احتمال به ارتباط پادشاه با خدایان اشاره می کند و شاید معنی «پیامبر» و یا حتی «فرشته» بدهد.«شیلهاها» استفاده از لقب دیگری به نام «آدا» (پدر) را نیز آغاز کرد. بیگمان این لقب به رابطه پادشاه با مردم عیلام اشاره دارد. لقب سوّم، یعنی «شاه» بر شخصی که از سوی عیلام به حکومت شهرهای سومری منصوب می گشت، گفته می شد.
همچنین مناصبی چون «سوکل عیلام و سیماش» و «سوکل شوش» را نیز برقرار ساخت. واژه سوکل به معنی «وزیر» یا «تام الاختیار» است؛ و چون شوش شهری اکّدی شده بود، سوکل آن کمترین اهمیت را در قلمرو سرزمین عیلام داشت. با این همه او می توانست امیدوار باشد که به قدرت برسد؛ زیرا شیلهاها سیاست نزدیک شدن گام به گام به تاج و تخت را که در دوره های گذشته رواج داشت، بار دیگر برقرار ساخت. با درگذشت «سوکل ماه»، سوکل عیلام و سیماش خود سوکل ماه می گردید؛ سوکل شوش که اغلب وی را شاه شوش نیز می نامیدند، تا سمت سوکل عیلام و سیماش بالا می رفت و از سوی سوکل ماه، سوکل تازه ای برای شوش انتخاب می گردید. این شخص نیکبخت که به احتمال عضو فرودستی بوده است، با این گزینش سوکل ماه احتمال داشت بی آنکه کمتری خطری متوجه او شود، به تاج و تخت شاهی برسد.
در دوران پادشاهی «شیلهاها»، «شیروک دوه» سوکل عیلام و سیماش و «شیموت وارتاش» سوکل شوش بود.
در سرزمین سومر، این نه «شیلهاها» بلکه پسرش «کودورمابوک» بود که بلند آوازه گردید. این عیلامی در حدود ۱.۸۴۰ ق.م در شهر «اموتبال» از نواحی اطراف «لارسا» مسکن گزید و استقلال آن شهر را تهدید کرد. «سین ایقیشام» که تازه پادشاهی خود را در لارسا آغاز کرده بود کوشش چندانی در مبارزه علیه «کودورمابوک»، بمنظور اخراج وی از «اموتبال» نکرد، اما سال بعد به او حمله نمود.
تهاجم شاه لارسا با حمله به نواحی «کا ایدا» و «نازاروم» آغاز گردید (۱.۸۳۹ ق.م). کودورمابوک برای تلافی تهاجم «سین ایقیشام» با دولت ایسین که «زامبیا» (۱.۸۳۶ ۱.۸۳۳ق.م) بر آن پادشاهی می کرد متحد گردید، «سین ایقیشام» در جنگ شکست خورد (۱.۸۳۵ ق.م) و کودورمابوک از سوی دولت عیلام، شخصی به نام «سیلی اَدَد» را به عنوان فرماندار لارسا تعیین کرد.
تنها یک سال بعد (۱.۸۳۴ ق.م) شاید چون «سیلی اَدَد» جرئت ورزید که در قواعد تاریخگذاری خود را «شاه» بخواند، بیدرنگ از مقام خویش برکنار گردید و «واراد سین» پسر کودورمابوک به جای او بر تخت شاهی لارسا نشانده شد. چند سالی پسر به طور اسمی پادشاه بود اما اختیار واقعی در دست پدر بود.
در سال ۱.۸۳۲ ق.م، «کازالو» و ناحیه مجاورش «موتیبال» مورد تهاجم لارسا قرار می گیرند، و «سابیوم» پادشاه بابل (۱.۸۴۴ ۱.۸۳۰ق.م)، «کازالو» را می گشاید. این رویداد از اهمیت زیادی برخوردار است. چرا که یا باید گفت «سابیوم» متحد عیلامیان در برابر خطر مشترک آمورویی ها بوده و یا آنکه دست نشانده عیلامیان بوده است. پس از آن کودورمابوک خود گزارش می دهد که چگونه سپاهیان کازالو و اموتبال را به دم تیغ سپرد و موجودیت کازالو را که در جنگ بشدت آسیب دیده بود تضمین کرد.
از سال ۱.۸۳۱ ق.م، کودورمابوک به ناگاه از صحنه سیاست لارسا ناپدید می گردد. شاید وی را پس از درگذشت شیلهاها به عیلام فراخواندند؛ اما با به تخت نشستن خودبخودی «شیروک دوه» بر مسند سوکل ماه عیلام، و «شیموت وارتاش» بر سریر سوکل عیلام و سیماش، دیگر به حضور او نیازی نبود. شاید به او برای نامگذاری سوکل تازه شوش، «سیوه پالار هوپاک» نیاز داشتند، اما این حق نیز تنها به سوکل ماه تازه تعلق داشت. به هر تقدیر، در سراسر دوازده سال یاقیمانده پادشاهی وارادسین در لارسا، کارها همه به دست پسر سپرده شد.
درباره پادشاهی «شیروک دوه» (۱.۸۳۰ ۱.۸۱۰ق.م) اطلاعی در دست نیست. اما چنین می نماید که «شیموت وارتاش» سوکل عیلام و سیماش در سمت خود درگذشت؛ «سیوه پالار هوپاک» ترفیع مقام یافته جانشین او شد، و «کودوزولوش یکم» نیز سوکل شوش گردید.
با درگذشت وارادسین (۱.۸۲۲ ق.م) در لارسا، فرزند دیگر کودورمابوک به نام «ریم سین» پادشاه لارسا می گردد (۱.۸۲۲ ۱.۷۶۳ق.م). پادشاهی شصت و یک ساله ریم سین نشان می دهد که بهنگام نشستن بر تخت شاهی بیگمان کودکی خردسال بوده؛ و کودورمابوک، با به تخت نشستن او، باری دیگر در صحنه سیاست آشکار می گردد و ارتباط او با ریم سین، حتی استوارتر از رابطه اش با وارادسین بوده است.
در این میان، در سرزمین سومریان، «ریم سین» عیلامی، دست به کارهای بزرگی زد و علیه دولت شهرهای «اوروک»، «ایسین»، «بابل»، «راپیلوم» و «سوتیوم» وارد نبرد شد (۱.۸۰۷ ق.م). او مدعی است که بر همه آنها غلبه کرده است.
با غلبه «ریم سین» بر «نابی ایلیشو» که تازه پادشاهی خود را در اوروک آغاز کرده بود، شهر اوروک به تسخیر ریم سین درآمد و دولت آن سقوط کرد (۱.۸۰۲ ق.م). پیروزی ریم سین بر ایسین (۱.۷۹۲ ق.م) فتح راستینی بود. اما وی، حمورابی را که در همان سال به تخت بابل برآمده بود به حساب نیاورد چرا این قانون بخش بیباک، پس از نشستن بر تخت شاهی، بیدرنگ سیاست توسعه طلبی را آغاز کرده بود.
منبع: http://gahshomar.blogfa.com/
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}